دخترکی از غزه
بسمه تعالی
گزارشگر:آیا میترسی؟
دختر : من نمی ترسم چون این امتحانی از سمت خداوند است…
میداند که ما مسلمانیم … پس ما را امتحان میکند..
تا ببیند تحمل میکنیم یا نه؟…
گزارشگر: تو تحمل کردی؟
دختر : بله تحمل کردم!!!!
این مکالمه بین یک گزارشگر فلسطینی و دخترکی بود که روی تخت بیمارستان مجروح و خونی افتاده بود…
میخواهم به آن دخترک بگویم… عزیزکم… تو چه زیبا هستی .. چه زیبا سخن می گویی… چه رسا آنچه را که سالیان دراز دانشمندان و علمای بسیاری با انبوهی از مقاله و مباحثه و پژوهش هنوز در راست و حق بودن آن تردید دارند… به ساده ترین شکل و مطمئن ترین حالت گفتی!!
انگار چیزی چشم دلت را باز کرده بود که کلمات آنچنان بی تردید از دهان کوچکت که آن روز و آن ساعت و آن لحظه گویی سخنگوی تمامی تریبونهای حق گوی جهان بودی… خارج میشد…
چه ماهرانه خفتگان را بیدار و وجدانهای بیدار را به چالش کشاندی…
من بارها و بارها سخنانت را برای خودگوش دادم و تکرار کردم … پژواک صدای شما هنوز درگوش زمان می پیچد. با تنی رنجور و خسته اما استوار با گفتاری ملایم و آرام اما با صلابت با دلی شکسته اما مطمئن که مصداق آیه کریمه (الا بذکر الله تطمئن القلوب)با اطمینان قلبی به این باور رسیده بودی که با کمک خداوند بزرگ قطعا پیروزی از آن شماست.
چهره گزارشگر را بارها دیدم !!!
با شگفتی فراوان آنچه را که میدید و میشنید با چشمانی از حدقه درآمده مینگریست… ولی همچنان باور نداشت… چگونه دخترکی کوچک پیام رسان باورهای چنان بزرگ باشد.. باورهایی که سالیان دراز دشمنان انسانیت ، مهر ورزی و خداپرستی در جهت محو آن با تمام تواناییهای علمی و خرافات و حاکمیت ماسونی خود … اقدام به تبلیغات غلط کرده اند.. و دروغ را چون راست در وجدانهای راکد بشری نفوذ داده و در شرف دستیابی نهایی به آنچه برای آن نسل کشی ها کردند… با کفشهای باطل ..بر گرده حق پاگذاشته اند … بر دهان بزرگان و حکومتها مهر سکوت و خاموشی زده اند… ولی تو گفتی هر آنچه را که باید همچون صاعقه بر سر آنها فرود می آمد و قامتشان را در هم می شکست… به ساده ترین شکل وبا زیباترین و پر محتوا ترین جملات….
دخترکم…تو گفتی و جهانیان شنیدند.. آزاده ها شنیدند… پایتخت امپراتوری استعمار ماسونری بریطانیای پیر.. لندن.. شنبه هر هفته میخوروشد با دریایی از انسانهایی که حاضر به فروش وجدان های بیدار خود به برندهای حامی ظلم و صهیونیست نشدند…
ترانه سرایی سوئدی با ساختن ترانه ای .. از سرزمین زیبای ابا و اجدادی تو و مزارع گندم و باغهای زیتون و لیمون آن میخواند … چنان که خود زاده آنجاست …و برای سرزمینت آرزوی جاودانگی .. و صهیونسیتی که حاکمان غرق در پول و خون عرب جرات آوردن اسمش را ندارند ، نفرین به نابودی کرده… و در کشور خود ممنوع الکار شده….
تو گفتی و آنکس که باید میشنید شنید… و هر آن کس نشینده تا قیام قیامت نخواهد شنید…زیرا حق دیگر زیباتر از این گفته نخواهد شد.. تو پاینده خواهی ماند و همه آنها خواهند رفت…